شادی در تنهایی نیست

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید . مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت : این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده ، این مرد پس از چندی جستجو ...

(به ادامه مطلب بروید)


برچسب‌ها: شادی عشق , شادی در تنهایی نیست , سفر ناصر خسرو , داستان تنهایی , ناصر خسرو قبادیانی , داستان ناصر خسرو , ,

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 24 اسفند 1390 | 9:7 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.